47

سلام من برگشتم.

سه روزه که برگشتم کمی طول کشید که اینترنتم وصل بشه و امروز هم کارهای جمع و جور و شست و شور و اینا تموم شد. لحظه ورود اول کلی جا خوردم بعد تا همسر رفت دوش بگیره یه دل سیر گریه کردم ولی زود خودم و جمع و جور کردم شاید باورش سخت باشه اما انگار یکی از اعضای بدنم و جا گذاشتم و اومدم شاید دستام. توصیفش خیلی سخته. هنوز صدای هق هق مامانم تو گوشمه. برادر کوچیکم 22 سالشه. کمتر پیش می یاد اشکاش و ببینم. انقدر که دوستش دارم حاضرم بمیرم و گریه هاش و نبینم. ولی جدایی اشک اونم در آورد. دو تا خواهر زاده هام از صبح روز آخر شروع کردن به گریه کردن. نمی دونم اینهمه وابستگی طبیعیه یا ما غیر آدمیزادیم. خانواده همسر مثل همیشه محکم بدون هیچ بغض و اشکی خداحافظی کردن. بهشون حسودیم می شه خوشبحالشون که می تونند انقدر محکم باشند منم بعد از خداحافظی ازشون تا لحظه بسته شدن در خودم و کنترل کردم ولی بعد تا رسیدن به خونه خودمون اشک ریختم. طبق معمول اجازه ندادم کسی برای خداحافظی فرودگاه بیاد. و تا آخرین لحظه هم با مامانم و مامان همسر و خواهرام بحث داشتم. تجربه دارم اگر بیان انقدر تو فرودگاه اشک می ریزم که دیگه حواس برام نمی مونه ممکنه چیزی جا بزارم کلا اون موقع گیج می زنم.

  از اونجایی که خیلی خوش شانسم همسر فردای شب رسیدن برای یکه هفته رفت سفر. با اونهمه خستگی صبح زود بیدار شدیم اول موهای همسر رو اصلاح کردم بعد لباساش و اتو کردم و چمدونشو بستم. همسر هم دلنگران من بود کلی برام خرید کرد و کارهای اینترنت و کرد تا زودتر وصل بشه و من با این حالم حداقل اینترنت داشته باشم. تمام خونه رو خاک برداشته بود. تمامه کابینتا رو خالی کردم شستم از اول چیدم. خالی کردن چمدونها هم کلی طول کشید. مامان برام گلیم خریده بود گرچه سایزشون کوچیکه ولی انداختمشون تو هال. با رومیزی ترمه آبی که این دفعه گرفتم و ظرفهای سفالی که آوردم خونه بوی آشنایی می ده. ایندفعه هم کلی عرقیات و دمنوش ایرانی آوردم همین الان هم یه چای ایرانی به همراه بهار نارنج و گل سرخ دم کردم عطرش خونه رو برداشته. این چای ایرانی حکایت داره من هیچ وقت طعم چای ایرانی رو دوست نداشتم. دوستی به من گفت بستگی به چین چای داره اگه چین اول و تو بهار باشه چای خوبیه. و واقعا هم همینطوره اگر تا شب هم تو قوری بمونه رنگ و طعمش تغییر نمی کنه برعکس چای خارجی که هر مارکی هم می خری انگار توش رنگ می ریزن.  

کلی عکس دارم که کم کم می ذارم. الان دست و دلم نمی ره برم سراغشون. هنوز تو یه حال عجیبیم. دلم برا همه چیز تنگ شده. البته خودم علتش رو می دونم دوستایی که از هر لحاظ خیالشون از خونوادشون راحته خیلی کمتر دلتنگ می شن واسه من فقط دلتنگی نیست من دلنگرانم. دلنگرانه خیلی چیزها. چند بار تصمیم گرفتم که بمونم و همسر تنها بیاد ولی وقتی به صورتش نگاه کردم دیدم خیلی بیشتر از اینا بهش مدیونم و این درست نیست که امسال که سال آخرشه تنهاش بذارم. 

حالا هم فقط امیدوارم. امیدوارم که خیلی چیزها تغییر کنه من تو مدت کمی که کنار خونوادم بودم تمامه تلاشم رو برای بهبود اوضاع کردم و مثل همیشه وجود همسرم رو تو تمامه لحظات حس کردم. 

می دونم همسرم اینجا رو نمی خونه ولی همینجا دلم می خواد ازش تشکر کنم و بهش بگم که با تمامه مشکلاتی که داریم کنارش خوشبختم.

نظرات 4 + ارسال نظر
fiuna پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:09 ب.ظ http://gharibeeashena.blogfa.com

رسیدن بخیر. بدی این رفتن ها همین دپرسیون بعد از برگشته. من 5 ساله نرفتم خیلی دلم میخواد که برم دلم واسه همه پر میزنه ولی میخوام وقتی هوا خنکه برم که بتونم یه دل سیر همه رو ببینم.

آی گفتی چه عذابیه بعدش. چه طاقتی داری دختر امیدوارم هر چه زودتر کارهاتو بکنی بری. وای از دل خونواده ات.

لیلا جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:57 ب.ظ http://mylovelyparadise.persianblog.ir/

سلاااااااااام برمرجانم خوش اومدی.بهترین انتخابو داشتی .درضمن الان دیگه با اوو و اسکایپ دلتنگی نداره .تو مسئول همه هم که نیستی
عکس عکس عکس میخوام .حتا از کامواهات .

سلام لیلای عزیزم همینطوره. حتما حتما.

نینا یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ب.ظ http://learningpassenger.blogfa.com

خوش اومدی دوستم :*:* میدونم سخته. اما باز میری دانشگاه و همه چیز به شکل اولیه اش بر میگرده. تا عادت کنی یکم طول می کشه. به خودت زمان بده مرجان عزیزم.

ممنون نینای عزیزم. همینطوره

مهردخت جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:34 ق.ظ http://mehrdokht-daily.persianblog.ir

از من می شنوی کنار یک همسر خوب و همدل بودن به دوری از خانواده می ارزه. البته بهتره من حرفی نزنم چون هیچ وقت تجربه دوری نداشتم ولی اینو مسلم می دونم که داشتن یه همدل و حامی یک دنیا می ارزه. امیدوارم که خدا دلتو پر از آرامش و شکیبای کنه تا هر چه زودتر این دلتنگی ها به سر برسه.

ممنونم از آرزوی قشنگت مهردخت جان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد