اتفاق عجیب و فرخنده
همسر به لطف خدا دوشنبه دفاع کرد و با بالاترین نمره پایاننامه اش قبول شد. روز فوقالعادهای بود. دختر قشنگ و مهربونم اون روز با ما همراهی کرد و فردا شبش روز سه شنبه قدم هاش رو روی چشمای من و پدرش گذاشت . من الان بیمارستانم و در کنار دخترم روی تخت دراز کشیدم زایمان کابوس بزرگ و وحشتناکی بود که تموم شد البته هنوز باور کردنش برای من و همسر سخته. جالبه دخترم توی یه شب بارانی زیبا دنیا اومد. الان بهترم کمی درد دارم همسر تو تمام لحظات کنارم بود . فقط می تونم بگم خدایا شکرت
تبرییییییک میگم دختر خوب
همیشه شاد و سلامت باشین xx
ممنون آویشن عزیز منم برای تو و خانواده ات بهترین ها رو آرزو می کنم
یه دنیا تبریک!
ممنون زری جان
حواست هست یک تابستان دیگر هم گذشت ......... ،
حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن پاییز،یک پاییز خوشرنگ ،به پاییزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد ......................
توی کوچه و پس کوچه هایش بغض. نباشد ..............،
پاییزی که مهر و آبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره خیسی نیاندازد ....
یک پاییز دوست داشتنی که شاید مال من و تو باشد،میمانیم به امید پاییزی که نه از فاصله خبری باشد نه ازدرد. نه از زخم نه از جنگ نه از فقر،به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد....
به امید صلح..
به امید عشق....
به امید شیرین ترین لبخند ها....
قدم نورسیده مبارک. چه خوب هر روز بارونی الان واست یه خاطره خوش رو بیاد میاره.
ممنون فیونای عزیزم من که عاشق بارون بودم شیفته تر شدم.
خدایا شکرت...
خیلی خوشحال شدم از خبر مادر شدنت و سلامتی همه تون... قدم نورسیده مبارک.
ممنون مهردخت عزیزم چقدر نبودنت سخت گذشت پا قدم دخترم سبک بود. دلم برای نوشته هات تنگ شده. منم خوشحالم که به سلامت برگشتی.
مادر شدن ات و قدم نورسیده رو تبریک می گم