23

همسر مهربونم جمعه شب اومد و دوباره خونه مون پر از شادی شد.

این چند روز رو با هم بودیم رفتیم گردش و تفریح . الان دو روز که دوباره هوا بارونی شده البته همراه تگرگ امسال اولین باره که من اینجا تگرگ دیدم.

قراره از امروز هر روز من و همسر یک ساعت پیاده روی کنیم این موضوع بی نهایت تو روحیه هر دومون تاثیر داره. امروز صبح هم زیر بارون رفتیم دم رودخونه و تو خط ساحلی پیاده روی کردیم و آمدیم. 

اینجا بوی بهار می یاد. هوا هم خیلی سرد نیست. دیشب همسر می گفت کمتر از 37 روز مونده به عید. فکر کردم امسال هم چقدر زود گذشت ولی باز بی صبرانه منتظر عیدم.

تعطیلاته منم تموم شد از چهارشنبه می رم دانشگاه. البته از خونه موندن خیلی بهتره.

این چند وقت بهم سخت گذشت بیشترش مریض بودم و در راستای مریض بودن رفتم سه تا شلوار خیلی خیلی خنک و نازک خریدم. با سرچی که کردم یکی از علتهای مریضیم پوشیدن شلوار جین یا ساقهای خیلی چسب بود. البته این دفعه دارم خودم خودمو درمان می کنم. دکترا که جز آنتی بیوتیک چیز دیگه ای پیشنهاد نمی کنند. امیدوارم موفق بشم البته الان یه 40 درصدی احساس بهبودی می کنم.

این دم دمای آخر حراج فصلی فروشگاهها انقدر بعضی از اجناسشون رو ارزون می کنند مثلا رفته بودم شلوار بخرم ، پیراهنهای 30 یورویی 40 یورویی شده بود 3.5 یورو . یه دونه هم پیرهن خریدم البته اینکار رو بعضی از شعبه ها انجام می دن همون مارک توی یه شعبه دیگه دو سه برابر قیمته. 

امروز کلاس دارم و باید کمی درس بخونم بعد از 2 هفته تعطیلات کمی سخته ولی دوست داشتنیه.

      

نظرات 2 + ارسال نظر
مسافر یادگیرنده دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ب.ظ

چقدر خوب که دوباره درس شروع شد :) قبول دارم که سخت ولی دوست داشتنیه

مسافر یادگیرنده سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ق.ظ

سلام دوست جون. میبینم که سخت مشغول درس خوندنی و خبری ازت نیست. خلاصه کلی دلم برای پست های مثبتت تنگ شده . موفق باشی .

عزیزم. زود زود می یام . آره مشغول درسهای این ترمم که دو تاش خیلی خیلی برام سخته. امیدوارم بتونم از پسش بر بیام. ممنون از احوال پرسیت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد