18

وقتی همه چی آرومه انقدر آدم غرق می شه که آروم بودنش رو حس نمی کنه بعد با یک تغییر انگار همه چی بهم می ریزه. چند وقتی که تصمیم گرفتیم خونه مون رو تو ایران بفروشیم، با این اوضاع ارز و با این اوضاع و احوال بازار ایران خیلی خیلی تصمیم گیری سخت شده برام دل کندن از خونم، وسایلهایی که با عشق خریدمشون خیلی خیلی سخته.

ولی چاره چیه با این حال که الان مشتری داره ولی دوست دارم فروش نره.

چقدر تصمیم گیری برام سخته. دوست دارم یه سری وسایلم بفرستم اینجا ...........

بحران بدیه از دیشب که مامانم زنگ زد و گفت کلی بهم ریختم و کلی مشکلات دیگه که مجالی برای گفتنشون نیست. از بچگی به خاطر شرایطی که تو خونمون بوده تو بیشتر اتفاقاتی که تو خونمون می افتاد دخیل و سهیم بودم یعنی تازه کار نیستم ولی این دفعه .................

برای موندن و ادامه دادن نیاز به پشتوانه مالی داریم و اونم چیزی نیست جز فروش خونمون البته با تبدیلش به به یورو تقریبا چیزی دستمون رو نمی گیره و کلش به هدر می ره ولی چاره چیه.

این یه ریسک و بعضی وقتها حس می کنم تحمل ریسک رو ندارم. دل کندن از وسایل خونم هم خیلی سخته همه چیز رو خودم انتخاب کردم و هیچ قسمتی از خونم غیر انتخاب من نیست.

اینجا که برام مهمون می یاد تازه غم عالم رو سینه ام سنگینی می کنه همه چی داری و در دسترست نیست.

این از حمل و نقل هوایی این از اوضاع زندگی. اون از اوضاع نفس کشیدن.... همه چی غیر ممکنه.

همه چی بد بد بد..........         

نظرات 1 + ارسال نظر
مسافر یادگیرنده سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:19 ب.ظ

مرچان جان من همیشه فکر میکردم سختی غربت فقط یکی دو ساله اما میبینم که بعد از چند سال که از ایران دوری هنوز دلتنگی خانه و وسایلت رو میکنی. درکت میکنم . با اینکه خودم در ایران هستم اما همیشه به این موضوع فکر میکنم که اگه یک روز برم از ایران چقدر دلم برای وسایلم تنگ میشه . اما سعی فراموششون کنی وبا چیزهایی که الان داری خودت رو عادت بده. خدا رو شکر که این خونه رو داری که بتونی بفروشی و بعنوان پشتوانه ازش استفاده کنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد