41

بعضی وقتها که از تکرار شبانه روز خسته می شم فقط با دیدن یه شاخه گل یا میوه یا تغییر کوچیکی تو اطرافم دوباره جوونه امید درونم سبز می شه و تازه اونموقع فکر می کنم که آیا فرصت کافی دارم برای دیدن این همه زیبایی!


پارک زیبای سر کوچه مون که تو هر فصلی زیبایی خودش و داره و من هرگز از دیدنش سیر نمی شم.



کدوی دلمه ای که خیلی خوشگل و دوست داشتنیه.

و بالاخره با شروع تابستون کاکتوسها هم گل دادند.

کوچه خیال انگیز دانشکده مون! 7 و 8 سال پیش که میدون امام حسین دانشگاه می رفتم گاهی انقدر از دود و دم و ترافیک ( اونموقع بی ار تی هم نداشت) خسته می شدم که اشکم در می اومد. فکر نمی کردم یه روزی یه جای به این قشنگی برم دانشگاه. 


40

Festa de São João do Porto

امروز روز عید سو جوآست. این یه عید مذهبیه و برای مردم پرتغال خصوصا این شهر اهمیت ویژه ای داره. 
شب قبل یعنی 23 جون مردم به پیشواز می رن و جشن مفصلی می گیرند.
از غذاهایی که در این روز می خورند ماهی ساردین کبابی همراه با فلفل و سیب زمینی. به همراه شراب این شهر که شهرت جهانی داره vinho do Porto. 

اسم این گل manjerico ست گل مخصوص این شب که از یک هفته قبل تو فروشگاه ها می شد دید.

و از کارهای جالب که در این شب انجام می دن چکش زدن هست. همه  یک چکش پلاستیکی در دست دارن و تو سر هم می کوبند و برای هم آرزوهای خوب می کنند. منم کلی چکش خوردم دوستمون که از شهر دیگه ای اومده بود و تا بحال این مراسم رو ندیده بود کلی جوگیر شده بود و یه نفرم رد نمی داد و با یه وسواس خاصی به همه چکش می زد. 

بیشتر خانم ها و بچه ها هم از تل های پلاستیکی چراغ دار برای تزیین موهاشون استفاده می کنند و زمانی که اتیش بازی شروع می شه ترکیب جالبی ازش بوجود می یاد.
من الان حسابی خسته و داغونم دیشب ساعت 3 بر گشتیم ولی هنوز همه بیرون بودند و تا طلوع صبح هم شادیشون ادامه داشت. من به خاطر ازدحام نتونستم عکسهای خوبی بگیرم. کم مونده بود همه مون زیر دست و پا له بشیم. چون آتیش بازی کنار رودخونه برگزار می شد یه هو سیل جمعیت به اون سمت اومد. همسر عصبانی بود و نگران، دایم تو گوش من غر می زد از چپ برو از راست برو. منم بی تجربگی کردم و صندل پوشیده بودم انقدر پام له شد احساس می کردم دو سه تا از انگشتام نیست. ولی فوق العاده بود منم یه تل صورتی پاپیونی چراغدار خریدم مثل تل خانم کوچولو تو پسر شجاع. تمام شب رو سرم بود. اون وسط بوی ماهی کبابی و دود آتیش بازی و سیگار بینی ام رو حسابی تحریک کرد.
 


این عکس  رو خودم گرفتم.

39

خلق کردن همیشه برام پر از حس مثبت بوده . مامان من خیلی زن هنرمندیه و من از بچگی  تو محیطه هنری بزرگ شدم.

با ورود به اینجا نگاه تازه ای به هنرهای دستی خصوصا قلاب بافی پیدا کردم. اینجا خانم ها بیشتر مواقع در حال بافتن هستند. دیدن مغازه های قشنگ  کاموا فروشی ، روبانهای رنگارنگ ، دکمه های جورواجور همه و همه من و به وجد آوردن . در این بین شاپ محبوب من zara home هم تاثیر زیادی داشت ملحفه های سفید قلاب بافی شده سبدهای قلاب بافی و خیلی چیزهای دیگه که همه و همه قلاب بافین من و سر شوق آوردن. و دسترسی به سایتهای آموزشی خارجی مزید بر علت بود. هم تشویق می شم به بیشتر و بیشتر خوندن و هم از اینکه می تونم بفهمم احساس فوقالعاده ای دارم.  اینترنت پر سرعت بزرگترین نعمتیه که من این روزها بیشتر و بیشتر حسش می کنم.

چیزی که باعث شد به سمت عروسکهای قلاب بافی برم علاقه زیاد من به عروسک گردانی و طراحی عروسک بود و ازنوشتن  و خوندن داستانهای کودکانه همیشه لذت می بردم شاید کاری که در آینده نزدیک انجام بدم تحقق بخشیدن به این خواسته ها باشه.

همسر مهربون مثل همیشه همراه و مشوق منه. و تو این روزا که من تنبلی می کنم ( این روزها روزهای امتحانات منه) برای درس خوندن و از سر و تهش می زنم که به این کارها برسم با هام همراهی می کنه.

این اسمش مارکو

این لاکی و دوستان

این خانمم اسمش کارولین

اینم کل خانواده  اون عروسکه که نشسته یکم شبیه عروس آق بابا ست.



از اونجایی که از عزیزانم دورم و نمی تونم تو مناسبتهای مختلف چیزی براشون بخرم وقتی ایران می رم کلی سوغاتی می خرم خصوصا برای بچه ها. امسال علاوه بر سوغاتی این عروسکها هم اضافه شدن.