بعضی وقتها که از تکرار شبانه روز خسته می شم فقط با دیدن یه شاخه گل یا میوه یا تغییر کوچیکی تو اطرافم دوباره جوونه امید درونم سبز می شه و تازه اونموقع فکر می کنم که آیا فرصت کافی دارم برای دیدن این همه زیبایی!
پارک زیبای سر کوچه مون که تو هر فصلی زیبایی خودش و داره و من هرگز از دیدنش سیر نمی شم.
کدوی دلمه ای که خیلی خوشگل و دوست داشتنیه.
و بالاخره با شروع تابستون کاکتوسها هم گل دادند.
کوچه خیال انگیز دانشکده مون! 7 و 8 سال پیش که میدون امام حسین دانشگاه می رفتم گاهی انقدر از دود و دم و ترافیک ( اونموقع بی ار تی هم نداشت) خسته می شدم که اشکم در می اومد. فکر نمی کردم یه روزی یه جای به این قشنگی برم دانشگاه.
خلق کردن همیشه برام پر از حس مثبت بوده . مامان من خیلی زن هنرمندیه و من از بچگی تو محیطه هنری بزرگ شدم.
با ورود به اینجا نگاه تازه ای به هنرهای دستی خصوصا قلاب بافی پیدا کردم. اینجا خانم ها بیشتر مواقع در حال بافتن هستند. دیدن مغازه های قشنگ کاموا فروشی ، روبانهای رنگارنگ ، دکمه های جورواجور همه و همه من و به وجد آوردن . در این بین شاپ محبوب من zara home هم تاثیر زیادی داشت ملحفه های سفید قلاب بافی شده سبدهای قلاب بافی و خیلی چیزهای دیگه که همه و همه قلاب بافین من و سر شوق آوردن. و دسترسی به سایتهای آموزشی خارجی مزید بر علت بود. هم تشویق می شم به بیشتر و بیشتر خوندن و هم از اینکه می تونم بفهمم احساس فوقالعاده ای دارم. اینترنت پر سرعت بزرگترین نعمتیه که من این روزها بیشتر و بیشتر حسش می کنم.
چیزی که باعث شد به سمت عروسکهای قلاب بافی برم علاقه زیاد من به عروسک گردانی و طراحی عروسک بود و ازنوشتن و خوندن داستانهای کودکانه همیشه لذت می بردم شاید کاری که در آینده نزدیک انجام بدم تحقق بخشیدن به این خواسته ها باشه.
همسر مهربون مثل همیشه همراه و مشوق منه. و تو این روزا که من تنبلی می کنم ( این روزها روزهای امتحانات منه) برای درس خوندن و از سر و تهش می زنم که به این کارها برسم با هام همراهی می کنه.
این اسمش مارکو
این لاکی و دوستان
این خانمم اسمش کارولین
اینم کل خانواده اون عروسکه که نشسته یکم شبیه عروس آق بابا ست.
از اونجایی که از عزیزانم دورم و نمی تونم تو مناسبتهای مختلف چیزی براشون بخرم وقتی ایران می رم کلی سوغاتی می خرم خصوصا برای بچه ها. امسال علاوه بر سوغاتی این عروسکها هم اضافه شدن.